عجب جماعتی هستیم پر از راز و مشکلات
اقا یه چیزی بگم باحال امشب دلم نگرفته بلکه از روزگار ماتم برده همیشه زندگی سخت رو تجسم می کردم اما حالا با چشم خودم دیدم راستش یه چیزی ته دلمه که نمیشه بگم شاید یه روزی گفتم بگذریم
بازم می گم هر چیز یه بار خوندنش بد نیست اینم تازس جایی نشنیدین می گید نه بخوندیش
در تمام لحظه هایم هیچکس
قصه انسانیم را حس نکرد
اسمان غم گرفته هیچ گاه
دیده بارانی ام را حس نکرد
انکه سامان غزل هایم از اوست
بی سر و سامانیم را حس نکرد